جدول جو
جدول جو

معنی خرخر کشیدن - جستجوی لغت در جدول جو

خرخر کشیدن
(بَ تَ دَ)
چیزی سنگین را روی زمین کشیدن. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ضرر کشیدن
تصویر ضرر کشیدن
زیان دیدن، زیان بردن، ضرر کردن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ)
مرکّب از: ب + رخ + کشیدن، به روی کسی آوردن. مطلبی یا عملی را بقصد تخفیف کسی یا منت گذاردن با وی گفتن
لغت نامه دهخدا
(بَ فَدَ)
آواز برآمدن از بینی مردم در وقت خواب یابسبب گلو فشردن. خرخر کردن. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(بَ تُرَ دَ)
بخست کردن. غطیط و آواز خرخر از بینی و خیشوم بوقت خواب برآمدن. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(وَ تَ)
حمل خار کردن، تحمل ناراحتی نمودن. کارهای سخت و صعب تحمل کردن. مؤلف آنندراج معتقد است تخصیص خار بصلۀ ’به’ بیجاست و همچنین تخصیصش به ’از’ نیز صحیح نیست یعنی به خار کشیدن بمعنی درآوردن و از خار کشیدن بمعنی برآوردن. چون:
اول سری برخنۀ دیوار می کشم
دیگر به آشیانۀ خود خار می کشم.
صائب (از آنندراج).
بیت فوق مثال برای به خار کشیدن است یعنی به آشیانۀ خود خار می کشم.
سوزن تمام چشم شد از انتظار من
با ناخن شکسته ز پا خار می کشم.
صائب (از آنندراج).
بیت فوق مثال برای از خار کشیدن یعنی ازپا خار می کشم
لغت نامه دهخدا
(تَ عَدْ دی کَ دَ)
منتقل شدن. (از فرهنگ رازی). راهی شدن. سفر کردن. کوچ کردن. عزیمت کردن:
بدان باره اندر کشیدند رخت
در شارسان را ببستند سخت.
فردوسی.
بکشید سوی احمد مرسل رخت
بربست زآن دیار کرم بارش.
ناصرخسرو.
فیض حق هر جا که مردی دید رخت آنجا کشد.
سیدحسن غزنوی.
عشق آمد و خاص کرد خانه
من رخت کشیدم از میانه.
نظامی.
ندارم جز تویی کآنجا کشم رخت
نه تاجی به ز تو کآنجا زنم تخت.
نظامی.
وطن خوش بود رخت آنجا کشیدند
ملک را تاج و تخت آنجا کشیدند.
نظامی.
دلیران به صحرا کشیدند رخت
به کین خواه زنگی کمر کرده سخت.
نظامی.
چو آمد کنون ناتوانی پدید
به دیگر کده رخت باید کشید.
نظامی.
بخت ار مدد دهد که کشم رخت سوی دوست
گیسوی حور گرد فشاند ز مفرشم.
حافظ.
اشک گرمم چون ز هامون رخت بر جیحون کشید
رازداران صدف را آب در گوهر بسوخت.
طالب آملی.
کلیم رخت به بازار می فروشان کش
بسان شیشۀ خالی دماغ ما خشک است.
کلیم کاشی.
- رخت بیرون یا برون کشیدن از جایی، خارج شدن از آنجای. بیرون شدن از آنجا. بدر شدن. خارج گشتن:
ما آزموده ایم در این شهر بخت خویش
باید برون کشید از این ورطه رخت خویش.
حافظ.
پیش از آن کز سیل گردد دست و پای سعی لنگ
رخت خود بیرون از این ویرانه می باید کشید.
صائب.
، حمل کردن رخت و بنۀ کسی. اثاث و رخت کسی را بردن. خدمتگزاری کسی کردن:
من که باشم که به تن رخت وفای تو کشم
به دل و دیده و جان بار بلای تو کشم.
؟ (از کلیله و دمنه).
- رخت به (بر) صحرا کشیدن، به صحرا رفتن. عازم صحرا شدن. راهی شدن بسوی صحرا:
آتش از خوی تو گر رخت به صحرا نکشد
داغ بر دل که نهد لالۀ صحرایی را.
سیدحسین خالص (از آنندراج).
به نزدیکی ساحل چون رسیدیم
ز دریا رخت بر صحرا کشیدیم.
محمدقلی سلیم (از آنندراج).
، مردن و سفر آخرت کردن. (ناظم الاطباء). کنایه از مردن باشد که سفر آخرت است. (برهان).
- رخت به زیر زمین کشیدن، مردن. (مجموعۀ مترادفات ص 325)
لغت نامه دهخدا
(لَ)
ایجاد خراش در روی چیزی کردن. خراش وارد آوردن. احداث خراش کردن
لغت نامه دهخدا
(بِ عُ دَ / دِ گِ رِ تَ)
به حالت خماری درآمدن. خمار بودن. متحمل خماری شدن
لغت نامه دهخدا
تصویری از ضرر کشیدن
تصویر ضرر کشیدن
زیان بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرنه کشیدن
تصویر خرنه کشیدن
غرش کردن جانوران مانند گربه و ببر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خرخر کردن
تصویر خرخر کردن
شخيرٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از خرخر کردن
تصویر خرخر کردن
Snoring
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از خرخر کردن
تصویر خرخر کردن
ronfler
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از خرخر کردن
تصویر خرخر کردن
храп
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از خرخر کردن
تصویر خرخر کردن
코를 골다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از خرخر کردن
تصویر خرخر کردن
خرخر کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از خرخر کردن
تصویر خرخر کردن
নাক ডাকা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از خرخر کردن
تصویر خرخر کردن
kupiga kelele
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از خرخر کردن
تصویر خرخر کردن
נחירות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از خرخر کردن
تصویر خرخر کردن
いびき
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از خرخر کردن
تصویر خرخر کردن
schnarchen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از خرخر کردن
تصویر خرخر کردن
खर्राटे
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از خرخر کردن
تصویر خرخر کردن
mendengkur
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از خرخر کردن
تصویر خرخر کردن
กรน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از خرخر کردن
تصویر خرخر کردن
russare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از خرخر کردن
تصویر خرخر کردن
roncar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از خرخر کردن
تصویر خرخر کردن
打呼
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از خرخر کردن
تصویر خرخر کردن
chrapanie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از خرخر کردن
تصویر خرخر کردن
хропіння
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از خرخر کردن
تصویر خرخر کردن
snurken
دیکشنری فارسی به هلندی